خواهرزاده م مائده گفت وقتی قرار نیست نامه یا بسته ای برامون بیاد این صندوق به چه دردی می خوره؟ یه قبض آب و برقه که بالاخره یه چوشه میندازن!
یه مدت کارم شده بود نامه نوشتن برای مائده و یواشکی می رفتم نامه رو تو صندوق پستی شون می انداختم.
خیلی مزه داشت هم من خوشم می اومد هم اون.
مثلا یه بار قرار بود اون بره مشهد، کلی براش چیز نوشتم و سوغاتی سفارش دادم بعدم نوشتم:
شتر گم کرده ام با بار قالی
به مشهد می روم جای تو خالی...
یکی دو بارم براش نقاشی کشیدم و انداختم تو صندوق.
پاسخ:
خوش بحال مائده جان بخاطر خاله جان باحالی که داره...
راستش تابستون بعد از سوم راهنمایی من و یکی از همکلاسی هام آدرس هم رو گرفتیم تا برای هم نامه بفرستیم. در حالی که خونه هامون چند تا کوچه فاصله داشت ولی ما کلی راه میرفتیم تو خیابون تا یه صندوق پست پیدا کنیم. هر روز هم به هم زنگ میزدیم و میپرسیدیم نامه به دستت رسیده یا نه؟!
هر چی فکر میکنم یادم نمیاد که توی نامه ها چی مینوشتیم...
یه مغازه دار تو محله مون بود من تقریبا هیچی ازش نمی خریدم ولی چند بار می اومدم از جلو مغازه ش رد می شدم و سرک می کشیدم تو تاقچه ای که نامه و بسته های پستی رو می ذاشت اونجا...
یه وقتایی انقد خجالت می کشیدم که زبونم نمی چرخید بپرسم نامه ای چیزی برام اومده یا نه؟ خود مغازه دار می فهمید و می گفت نامه نداری...
هنوزم بعضی شبا خواب می بینم می رم اون مغازه و برام نامه اومده...
پاسخ:
چه خوبه که برات نامه میاد، حتی اگه تو خواب باشه...