مهربانو

دلنوشته

مهربانو

دلنوشته

مهربانو

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خیلی وقت بود طالب خواندن قیدارِ رضا امیرخانی بودم، اما باید همه چیز دست به دست هم میداد تا خوانش این کتاب برای من دقیقا بیافتد دهه اول محرم. همین روزهایی که مدام با خودمان می‌اندیشیم که چقدر به اربابمان ایمان داریم، و مدام این سوال در ذهنمان است که اگر آن روزها بودیم این سوی میدان جنگ بودیم یا آن سو.

حالا باید قیدار را میخواندم.

 کاری به نوشته صفحه اول کتاب ندارم و دوست دارم باور کنم که تمام اتفاقات این کتاب واقعیست. دوست دارم باور کنم که روزی روزگاری قیداری وجود داشته که از اینکه حسین(ع) و ابوالفضل را ارباب خود بنامد شرم داشته و همین که غلام سیاه پوست امامش یعنی «جون»، او را به غلامی بپذیرد خوشحال است، همه زندگیش را بیمه‌ی جون کرده و چنان به این ارباب ایمان دارد که مو لای درز اعتقادش نمی‌رود.

دلم می خواهد باور کنم که نه فقط در آن روزگار که حالا هم هستند کسانی که مرامشان مرام قیداریست، مردی و مردانگی و اخلاق سرلوحه کارهایشان است، دنبال گمنامی اند و رسیدن به حق. هستند کسانی که در عین بی‌ریایی برای اربابشان عزاداری می‌کنند و تمام حواسشان جمع است که با چه مالی به عزادارن حسینی نذری می‌دهند. حواسشان هست که دل بنده‌ی خدا را نشکنند و حق را ناحق نکنند و میان عزاداریشان به احدی آزار نرسانند.

این‌ها خوش باوری نیست، می‌دانم حتما هستند چنین مردهایی، که اگر روزی خدا از ما ناامید شود و زمین از این دست قیدارها خالی شود بی شک همه مان زیر گند رذالت‌ها نابود می‌شویم.

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۰:۳۴
مهربانو مجیدی

برنامه یکشنبه شب خندوانه را دوست داشتم. خیلی جذاب و زیبا و خنده‌دار بود اما بیشتر از آن فقط حضور این دو مرد در کنار هم بود که برنامه را برای من دوست داشتنی کرد.

هم عادل و هم رامبد دو برنامه پرطرفدار صدا و سیما را ساخته اند. با زندگی شخصیشان کاری ندارم اما آنچه در قاب تصویر به ما نشان می‌دهند پر است از صداقت، و همین یکدل بودن با بیننده است که این برنامه‌ها را پرطرفدار کرده.

رامبد!عادل! شما را جزء خوبان میدانیم؛ لطفا لطفا طفا خوب بمانید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۰
مهربانو مجیدی

می‌دانم که پزشکان پس از پایان تحصیلاتشان قسم میخورند، البته نمیدانم متن قسم نامه‌شان دقیقا چیست اما راستش مدتی پیش که بهداری محل رفته بودم چیزهایی درباره برخورد با پزشکان یاد گرفتم.

مثلا فهمیدم اگر از ساعت یازده صبح به بعد مریضی به سراغمان آمد دیگر نباید سراغ دکتر بهداری را بگیریم. خب پزشک بهداری از ساعت هشت صبح پشت میزش نشسته و چوب بستنی در حلق بیماران کرده و فشارخون گرفته و نسخه نوشته. سه ساعت تمام نشستن پشت میزی که کامپیوترش به اینترنت وصل است خیلی سخت است مخصوصا اگر وسط گردش هایت در نت مدام مجبور باشی با یک مشت آدم مریض و بی پول، که وضعشان آنقدر خوب نیست که به مطب دکتر متخصص بروند، سر و کله بزنی.

خب معلوم است این دکتر ساعت یازده که بشود اعصابش دیگر نمی‌کشد مریض ببیند، حتی اگر آن مریض عرق از سر و رویش ببارد و به گفته بهیار مرکز وضعیتش اورژانسی باشد. وضغیتش اورژانسیست خب باشد، ملت باید بدانند که وقتی ساعت از یازده گذشت به مرض هایشان بگویند بروند گورشان را گم کنند وگرنه ممکن است پزشکی پیدا شود که جلو همه داد و هوار راه بیاندازد که من خسته ام و دیگر نمیتوانم ویزیت کنم، چقدر مریض می فرستید؟! و از این حرف ها...

خلاصه آن روز یاد گرفتم که اگر بی پول شده ای و نمیتوانی بروی مطب با مریضی ات هماهنگ کن که قبل از یازده صبح به سروقتت بیاید و نه دیرتر...


پینوشت: منظور از عکس هم اصلا مقایسه پزشکان آن طرف و این طرف نیست.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۲۲:۰۹
مهربانو مجیدی

واقعه منا دردناک بود، دردناک تر از آنچه بشود تصور کرد. اما آنچه این درد را بیشتر میکرد بعضی از اظهار نظرها بود، از سوی بعضی از افرادی که ادعای روشنفکری و میهن‌پرستی داشتند. تقریبا این بحث ها در اکثر گروه های تلگرام وجود داشت، اما آنچه باعث تعجبم بود حرف یک هموطن بود که گفت این حاجی ها حقشان بود کشته شوند.

از روزی که ابن جمله را شنیدم، آن هم از طرف کسی که ادعای میهن پرستی داشت و ایران و ایرانی را نژاد برتر میدانست، هزاران سوال در ذهنم میچرخد.

اینکه چطور ممکن است یک نفر بتواند چنین مرگی را حق کسی بداند، اصلا چطور آدمی چنین مرگی حقش است، پیرمردی که آرزویش دیدن خانه خدا بوده؟! کارمندی که ماه به ماه پس انداز کرده تا توانسته فیش حج تهیه کند؟! یا حتی آن قاری که نفر اول قرائت در جهان اسلام شده؟! چگونه انسانی چنین مرگی حقش است؟! و چگونه آدمی‌میتواند چنین نظری داشته باشد؟!

اصلا دلم نمیخواهد کسی را که این نظر را دارد مخاطب خود قرار دهم، اما خدای بزرگ، تو که آن بالا نشسته ای، تو که رفتار ما را با همدیگر میبینی، دوست دارم بدانم آن روز که گل آدم را می‌سرشتی هیچ فکر میکردی که ما آدم ها اینقدر نسبت به هم بی رحم شویم؟!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۴
مهربانو مجیدی