مهربانو

دلنوشته

مهربانو

دلنوشته

مهربانو

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

کافیست کمی اهل نوشتن باشی تا به محض برخورد با موضوعی، نوشته ای در ذهنت نقش ببندد. حال اگر فرصت نوشتن نداشته باشی این نقش‌های رنگارنگ تمامی ذهنت را اشغال میکند و تا کاغذ و قلم دست میگیری که بنویسی هر کدام از نقش‌ها سعی می‌کند خود را پررنگ‌تر نشان دهد تا از ذهن به روی کاغذ آورده شود. آن وقت است که از زیادی این همه نقش و نوشته سرگیجه میگیری و کاغذ و قلم را رها می‌کنی و سراغ بقیه‌ی کارهایت می‌روی.

این است حال و روز این روزهای من.

عکسی که میبینید بهارِ جان است، عضو جدید خانواده چهار نفره‌امان که در خواب ناز است.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۵۶
مهربانو مجیدی

مطابق آخر هفته های دیگر شیشه پاک کن را برداشتم تا گردگیری و پاک کردن شیشه ها را انجام بدهم. نمیدانم بوی شیشه پاک‌کن با چه عطری همراه شده بود که ناگهان به آن سال و به آن اداره کشیده شدم. همان شرکتی که هزاران خاطره‌ی تلخ از را به زندگیم افزوده بود. شیشه‌ها را پاک می‌کردم و یکی یکی خاطره ها را مرور میکردم و عذاب می‌کشیدم.

ار یادآوری آن خاطرات خسته شدم و نگاهی به محلول شیشه پاک‌کن انداختم.تصمیم گرفتم از شرش خلاص شوم، شاید با ابن کار میخواستم از شر آن خاطره‌ها هم خلاص شوم. بنابراین هر جای مسطحی در منزل بود با محلول خیس خیسش میکردم و دستمال می‌کشیدم. همه‌ی خانه پر از عطر آن شرکت لعنتی بود اما خوشحال بودم که محلول تمام شده، ظرفش را در پلاستیک زباله های خشک ریختم و درب و پنجره‌ها را باز کردم.

پنج دقیقه بعد همسرم وارد شد. رفته بود خرید. در میان وسایلی که در دستش بود سه ظرف شیشه پاک‌کن دیدم. قلبم فشرده شد، وقتی اسم و رنگ شیشه پاک‌کن های جدید را دیدم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۱۵
مهربانو مجیدی