مهربانو

دلنوشته

مهربانو

دلنوشته

مهربانو

اندر حکایت هزارداستانِ امشب

پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۲ ق.ظ

راستش صحبتشان که شروع شد احساس کردم شخصیتش به دلم نمی‌نشیند. با اینکه بزرگ است و بزرگیش در تصورم هم نمی‌آید، و با اینکه هر کدام از تابلوهایش به تنهایی خیره و خلع سلاحم میکند، اما جمله‌ی «من آدم متواضعی هستم، اینو همه می‌دونن» که در همان آغاز گفتگو بر زبان آورد، در ذهنم هایلایت شد و بعد از آن مدام جمله‌ی «مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید» جلوی چشمم، رژه می‌رفت.

البته تا پایان برنامه را دیدم و بعد از هر خاطره ای که استاد تعریف کردند بیشتر و بیشتر خودشان را دلم جا کردند. و ذوق و شوق مجری و سوالات جذابی که می‌پرسیدند در محبوب شدن استاد نزد من بی‌تاثیر نبود.

و بیشتر از همه آنچه برایم جذاب بود علاقمند شدن آرمان به تابلوهای استاد بود بطوریکه چشم انتظار پایان گفتگو بود تا بلکه دوباره آن تابلوها را ببیند و وقتی فهمید دیگر تابلوها نشان داده نخواهد شد و برنامه تمام شده بغض کرد. در اینجا باید از تکنولوژی و علی الخصوص گوگل تشکر کنم که توانست دل آرمانم را به دست بیاورد و او را شاد کند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی