مهربانو

دلنوشته

مهربانو

دلنوشته

مهربانو

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

کلا آدمی هستم که اگه جایی از بدنم زخمی بشه نمیتونم خیلی دستکاریش کنم یا حتی نگاش کنم. از بچگی هم همین خصلت رو داشتم. 

یادمه یه بار تو بچگی خون‌دماغ شدم، وقتی خونایی که از بینیم میومد رو دیدم، زهرترک شدم و چشامو محکم بستم. مامانم یه دستمال بهم داد که روی بینیم فشار بدم تا خونش بند بیاد. باور کنید یک ساعت تمام، دستمال رو روی بینیم فشار میدادم. بینی بیچاره‌ام به غلط کردن افتاده بود اما من دست از سرش برنمی‌داشتم. مادرم کلی قسم خورد و بهم هزار تا قول داد که اگه دستمال رو بردارم دیگه از بینیم خون نمیاد، و من بعد از یه ساعت با ترس و لرز دستمال رو برداشتم و رفتم پی بازیم.

تو شش سالگی هم از پله افتادم و دندونای جلوم شکست. خدا میدونه مادرم چه مصیبتی کشید تا خوب شدم. اصلا نمیخام اون روزا رو به یاد بیارم.

امشبم رفتم جلو آینه و خیلی با خودم کلنجار رفتم که دهنمو باز کنم و جای خالی دندون عقلم که جراحی شده رو ببینم. چند دقیقه مات آیینه بودم و زل زده بودم به لبام اما موفق نشدم دهنمو باز کنم و نمیدونم الان لثه ام تو چه وضعیتیه.

نمیدونم این خصلت خوبیه یا نه؟!

اما زخمایی که به روح و روانم صدمه میزنن چی؟!با اونا هم همینجوری برخورد میکنم؟! تا حالا بهش فکرنکردم.

وقتی کسی دلمو شکست، وقتی یکی با حرفاش بهم نیش زد، وقتی دوستم از پشت بهم خنجر زد، هیچ وقت نشستم زخمای روحم رو وارسی کنم ببینم تو چه وضعیتین؟! دلم اومد ببینم زخمه چقدر کاریه!؟اصن داره بهتر میشه یا نه؟! اصلا لازمه این زخما دستکاری بشه؟! یا باید بی‌خیالشون بشم و بذارم گذر زمان کار خ.دش رو بکنه؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۰۹
مهربانو مجیدی

همه ما به آن کاناپه احتیاج داریم. کاناپه ای که روی آن دراز بکشیم و حرف‌های دلمان را برای یکی بزنیم. کسی که محرم راز باشد و برایمان مهم نباشد که دارد برای این گوش دادن پول میگیرد.

وقتی سرما میخوریم، یا سردرد و یا دل درد داریم، یا هر بیماری جسمی دیگری که دچارش می‌شویم، سریع برای درمان اقدام میکنیم. حالا یا خود درمانی میکنیم یا به پزشک مراجعه میکنیم.

اما وقتی دلتنگیم، وقتی افسرده و غمگینیم، وقتی زود عصبانی می‌شویم، وقتی دچار وسواس میشویم، اصلا به ذهنمان نمیرسد که الان روحمان در حالتی غیر عادی قرار دارد و باید برایش کاری بکنیم.

نگران جسممان میشویم اما ناراحتیهای روحی را جدی نمیگیریم در حالیکه بسیار جدی‌تر هستند.

جدی‌تر هستند چون روی اطرافیانمان تاثیر میگذارد. حالت روحی تو اگر معلمی روی شاگردانت تاثیر دارد،اگر کارمندی روی ارباب رجوعت، اگر مادری روی فرزندت و شاید روی نسلی که از تو برجا می‌ماند تاثیر میگذارد.

کاش فرهنگ مراجعه به روانشانس و حرف زدن درباره‌ی مشکلات روحی رواج پیدا کند. دلایل زیادی دارد که نزد روانشناس نمی‌رویم، حتی اگر از انگ دیوانه بودن هم نترسیم هزینه‌ی هر جلسه روانشناسی و همینطور پیدا کردن یک روانشناس خوب مخصوصا در شهرستان‌ها از دلایلش است.

روز‌هایی که نمیدانم حال دلم چطور است و چرا حالت عادیش را ندارد، تمام این حرف‌ها در ذهنم می‌چرخد و می‌چرخد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۳۰
مهربانو مجیدی