مهربانو

دلنوشته

مهربانو

دلنوشته

مهربانو

کوچولونوشت۱

سه شنبه, ۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۲۲ ب.ظ

همانطور که وقتی آرمان کارهای درست و شایسته انجام داد احساس موفقیت کردم، وقتی با پدربزرگش دست نداد و پشت پدرش پنهان شد، یا وقتی پاکت شکلاتش را از ماشین به بیرون پرت کرد، احساس بی‌کفایتی کردم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۰۱
مهربانو مجیدی

نظرات  (۱)

۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۷:۴۵ روزی سه بار
سلام.طاعات قبول.حتما یه علتی داشته.به خصوص اگه قبلا با دیگران یا اهل فامیل دست می داده !در ضمن خیلی هم توان اینو ندارم که برا آرمان چیزی بگی که خوشایند نباشه.


پاسخ:
سلام
طاعات شما هم قبول باشه
والا نمیشه که همش ازش تعریف کنم، از قدیمم میگن گوشت و استخون باهمه، همه‌ی بچه‌ها هم گاهی خوبن‌گاهی هم..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی