حرفهایم به دختری که هنوز پا به دنیا نگذاشته
دختر عزیزم
به دنیا که آمدی چندین و چند سال شاد و خرم زندگی میکنی، فقط لذتهای زندگی را میبینی و به دنیا با نگاه کودکانهات نگاه میکنی. اما روزی ناگهان بزرگ میشوی.
مدتیست به آن روز بزرگ شدن ناگهانیت فکر میکنم، آن روزی که با صورتی پر از شرم مرا گوشه ای تنها مییابی و میخواهی سوالی از من بپرسی. نمیدانم آن روز سوالت را حدس خواهم زد یا نه. اما تو پس از کمی این پا و آن پا کردن بالاخره خواهی پرسید:«مامان! تو تا حالا عاشق شدی؟!»
بله این روزها مدام به این سوالت میاندیشم. با خودم فکر میکنم که باید جواب مناسبی برایت پیدا کنم، جوابی که بعد از شنیدنش هم از وجود عشق واقعی در جهان پیرامونت ناامید نشوی و هم فکر نکنی که عاشقانههای دنیای واقعی مثل رمانهای عاشقانه یا فیلمهای سینماییست.
باید جوابم طوری باشد که دلگرم شوی به زندگی،دلگرم شوی به احساساتت و بتوانی عشق و احساس واقعیت را بشناسی تا از طریق عشق به چیزهایی والاتر از عشق برسی. غیر از همهی اینها باید سعی کنم جوابم مثل اساتید فلسفه و عرفان نباشد.
میبینی؟!دختر داشتن مسئلهی قامضی است،پیچیده و پر از سوال...
مهربانو جان ایشااله به سلامتی دخترکوچولو به دنیا بیاد
دوستانت بی صبرانه منتظرند ..