حرفهایم به دختری که هنوز پا به دنیا نگذاشته
دلبرکم سلام!
این نامهی اولم به توست و میخواهم به سرعت بروم سر اصل مطلب، چون حس میکنم خیلی حرفها باید به تو بگویم و نمیخواهم با مقدمهچینی هایم حوصلهات را سر برم.
عزیزم! تو هنوز به این دنیای رنگارنگ نیامده ای و اینجا را نمیشناسی،نمیدانی دنیا چطور جاییست، برای همین میخواستم قبل از همهی حرفهایم از تو خواهشی بکنم.
از تو میخواهم شاد باشی و خیلی خودت را درگیر چراها نکنی، با گذشته و گذشته های دور و آینده و آینده های نیامده کار نداشته باش. از تو میخواهم در لحظه زندگیکنی.
فکر نکن برای چراهایت جوابی پیدا نخواهی کرد نه اصلا منظورم این نیست. هر سوالی داشته باشی بالاخره جوابی برایش پیدا خواهی کرد اما این را بدان که پیدا کردن جواب ها تو را به آرامش نخواهد رساند. پیدا کردن اولین جواب تازه سرآغاز یک دنیا سوال دیگر است و همینطور بخواهی ادامه بدهی در دریایی از سوالات غرق خواهی شد.
برای همین است که از تو میخواهم در لحظه زندگی کنی، از زندگیت و هرآنچه در اطرافت میبینی لذت ببر! وقتی گلدانی را آب میدهی به برگ های سبز و تازه اش نگاه کن و از آنها به خاطر بودنشان ممنون باش، درختی که در بهار شکوفه میدهد خیلی زیباست، از تو خواهم فقط غرق این زیبایی شوی و کیف کنی از بودنش. سیب قرمز را قبل از خوردن خوب نگاهش کن و طرح و نقش های روی پوستش را خوب تماشا کن.
عزیزکم از زیباییهای دنیا ساده عبور نکن، تمام این زیباییها هستند تا ما ببینیمشان و از وجودشان شاد شویم. زندگی فرصت خیلی کوتاهیست، سعی کن از این فرصت برای شاد بودن و شاد کردن استفاده کنی!
نامه هایم را طولانی نمیکنم، میدانم دخترکان نسل جدید حوصلهی شنیدن پند و اندرزهای طولانی را ندارند.
پس فعلا...