دوراهیهای شیرین
برای اغلب افراد سر دوراهی ماندن سخت است و همه آن را یک عذاب میدانند، اما از دید من هر دوراهی یک شیرینی ای دارد که اگر خوب به آن فکر کنی میبینی که لذتبخش است.
تصور کنید که در جایی از زندگی سر دوراهی مانده اید. چکار میکنید؟ ممکن است در ذهنتان آینده را تصور کنید و برای خودتان رویا بسازید، آن هم دو مدل رویا و هر رویا مربوط به انتخاب یکی از راهها از طرف شما. و البته این ممکن است کمی گیجتان کند اما شیرین هم هست. به نظرم اینکه هر ساعت و هر دقیقه میتوانید به یکی از این دو رویا فکر کنید هیجان انگیز است.اصلا بهتر است مثالی بزنم...
فرض کنید تمام سال را از صبح تا عصر در اداره ای مشغول به کار بوده اید که رییس اداره به راحتی به کارمندانش اجازهی مرخصی نمیداده، که ناگهان شما از طرف مدیر شایسته یک تشویق شناخته شده و به شما میگویند بین مشهد و شمال یکی را انتخاب کن تا به خرج اداره برای یک هفته به سفر بروی. برای این انتخاب یک روز فرصت داری.
اتفاقی که در این بیست و چهار ساعت میافتد این است که مدام به این انتخاب فکر میکنید و مدام با دو رویایی که برای خود میسازید مشغول میشوید.
گاهی خود را صحن و حرم میبینید،صدای نقارهزن ها را میشنوید، به کبوترهای روی سقاخانه نگاه میکنید، به پنجره فولاد دست میکشید، شاید خود را در بازار رضا هم حس کنید و خلاصه مدتی مسافر مشهدید.
گاهی هم به شمال میاندیشید، بوی دریا، صدای موجها، منظرهی تلهکابین نمکآبرود، آب و هوای جنگل، قدم زدن در بازارهای روز هر شهر و...
تمام بیست و چهار ساعت را گاهی مسافر مشهدید و گاهی مسافر شمال، گاهی این رویا لبخندی به گوشه لبتان میآورد گاهی آن رویا سرمستتان میکند.
اما از آنجایی که هر شیرینی یک تلخی دارد، دو راهیهایی شیرین هم بالاخره به تلخی میرسند.
مشخص است که تا ابد نمیشود سر دوراهی ماند، بالاخره زمانی میرسد که باید دل به دریا بزنیم و یکی از راهها را انتخاب کنیم و این انتخاب مساوی است با خداحافظی با یکی از آن دو رویای شیرین.
در مثال شیرین ما هم وقتی جلوی مقصد نام یکی از دو شهر نوشته شود، یکی از دو رویا محکوم به خط خوردن است و این از نظر من غصه دارد، حتی اگر غصه سر سوزن باشد و حتی اگر برای لحظه ای باشد.