مهربانو

دلنوشته

مهربانو

دلنوشته

مهربانو

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وابستگی کودکان» ثبت شده است

کتاب دعا دستم بود اما تمام حواسم به تو بود. شنیدم که از عزیز خواستی که اجازه دهد تا تو شکلات ها را تعارف کنی. شاید باورت نشود اما کف دستانم عرق کرده بود. وقتی دیدم که ظرف شکلات را در دستان کوچکت گرفته ای و از ما دور میشوی سراپای وجودم چشم شد تا فقط تو را نظاره کنم. دیدم که با چه غروری ظرف شکلات را جلوی خانم های مسجد گرفتی. دیدم بدون توجه به اینکه من کنارت هستم یا نه در بین خانم ها میچرخی و پذیرایی میکنی.
نمیدانم حالم را میفهمی یا نه، اما در یک آن تمام لحظه‌هایی جلو نظرم آمدند که از وابستگی زیادت به خودم میترسیدم، یاد لحظاتی افتادم که در هر جمعی مینشستم از وابستگی زیادت گله میکردم، اما حالا داشتم تو را میدیدم که با غروری مردانه در حال انجام کاری بودی که شاید برای هیچ کس به جز من و تو آنقدر بزرگ به نظر نرسد.
و مطمئنم اتفاقات دیشب برای هر دوی ما یکی از سطور پر رنگ کتاب زندگیمان خواهد بود، آرمان سه ساله‌ی من!
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۵
مهربانو مجیدی