مهربانو

دلنوشته

مهربانو

دلنوشته

مهربانو

دعا میکنم خواب باشد

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۱۹ ق.ظ
لحظه هایی در زندگی هست که حس میکنی در خوابی و هر آن ممکن است از خواب بیدار شوی، حس میکنی امکان ندارد چنین لحظه ای واقعیت داشته باشد. چند بار پشت سر هم پلک میزنی تا شاید از خواب بیدار شوی.
دیروز تمام مدت این حس را داشتم. مدام منتظر بودم کسی روی شانه ام بزند و بگوید:
- بس است چقدر خواب چرت و پرت میبینی.
- صدای شیون های خاله هم تو را بیدار نمیکند؟!
- حتما باید صبح شود که بیدار شوی، بار سنگین این همه غم را حس نمیکنی؟
- خجالت نمیکشی، همه اهل خاندان را جمع کرده در خوابت و داری آقا جواد را دفن میکنی؟
- بیدار شو، محض رضای خدا بیدار شو
.
.
.
با اینکه دیروز کسی مرا بیدار نکرد، اما من هنوز منتظرم. لابد بیدار میشوم و زنگ میزنم به خاله و میگویم:خاله! آقا جواد حالش خوبه؟! دیشب خواب خیلی بدی دیدم.
و صدای خوشحال خاله را پشت خط میشنوم که میگوید: خاله نگران نباش طوری نشده، ممنون زنگ زدی، صدقه کنار میگذارم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۲۵
مهربانو مجیدی

نظرات  (۱)

و من چقدر به این خوابها نیاز دارم .
بعد از خواندن این پست نشستم فکر کردم  که چه چیزهایی را دوست داشتم خواب باشد . خیلی بودند خیلی زیاد .
اما یکی را بیشتر دوست داشتم خواب باشد .
بماند که از همه واقعی تر بود . 
واقعیتی تلخ.
مثل خاله که باید تا آخر عمر با واقعیت تلخ تنهایی بسازد 

پاسخ:
گاهی چقدر زندگی سخت میشه!!خیلی سخت، اونقدر کا باور نمیکنی واقعی باشه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی